برای رفتن به این قسمت روی عکس کلیک کنید
هروقت می خواهیم با سید بریم توی شهر قدمی بزنیم ، یکی دو نفر جلوتر میرند تا اگه بوی کباب شنیدند خبرش کنند . حساسیت داره به بوی کباب ، حالش خیلی بد میشه . یه بار خیلی اصرار کردیم که چرا ؟
گفتش : (( اگه تو میدون مین بودی ودر حال خنثی کردن مین، به خاطر اشتباهی چاشنی مین فسفری عمل میکرد و دوستت برا اینکه عملیات لو نره ، اونو می گرفت زیر شکمش و ذره ذره آب میشد و حتی داد نمی زد و از این ماجرا فقط بوی گوشت کباب شده تو فضا می موند ، تو به این بو حساس نمی شدی !؟ ))
دفاع مقدس از منظر مقام معظم رهبری
اين جنگ [جنگ هشت ساله]، مظهر و تجلى همه ى روحيات خوب و سازندهاى است كه يك ملت و يك كشور را میتواند به تعالى حقيقى برساند.
ما در جنگ نظامى توانستيم خودمان را پيروز كنيم؛ به كمك چه چيزى؟ به كمك باور و ايمان و اتّكاى به نفس و وحدت و اميد به آينده و روشنبودن هدفها و تكيه به نيروهاى ذاتى خويش و تكيه به اسلام.
مشاهده ادامه مطلب...
دو خاطره از حاج احمد متوسلیان
عباس برقی نقل میکند: بعد از عملیات بیتالمقدس و فتح خرمشهر زمانی که خدمت امام شرفیاب شدیم حاج احمد از ناحیه پا مجروح شده بود و عصا در دست داشت. وقتی که خدمت امام رسیدیم ایشان برای عرض گزارش با امام ملاقات خصوصی داشت. زمانی که از خدمت امام برمیگشت دیدم که حاج احمد عصا در دست ندارد و...
مشاهده ادمه مطلب...
(من يك خلبان هستم . سالها از بيت المال برايم هزينه كرده اند تا به اينجا رسيده ام . حال وظيفه دارم كه دينم را ادا كنم .مگر نه اينكه همواره آرزو كرده ايم كه اي كاش در واقعه عاشورا مي بوديم و فرزندان زهرا (س) را ياري مي كرديم؟
اكنون زمان آن فرا رسيده و همگان مكلفيم كه براي لحظه اي روح خدا را تنها نگذاريم . بنابراين از من انتظار نداشته باشيد كه بيش از اين كنارتان باشم .
به يقين اجر شما نيز كه به تربيت فرزندان و امور خانه همت مي گماريد و زمينه را براي حضور بيشتر ما درصحنه فراهم مي كنيد نزد خدا محفوظ خواهد بود .)
شهيد سيد عليرضا ياسيني
هفته دفاع مقدس گرامی باد
شروع جنگ یعنی شروع افتخارات این ملت،شروع تهاجم دشمن یعنی شروع دفاع مقدس ما،شروع شعله ور شدن
آتش خیانت استکبار یعنی شروع بروز شجاعت همه قشرهای ملت برای ایستادگی در مقابل استکبار جهانی
پس این افتخار دارد
درود بر دلاور مردان هشت سال دفاع مقدس که با شهادت خود حماسه ای خونین آفریدن
درود بر آزادگان سر افراز،درود بر جانبازان غیور،درود بر ارتشی و سپاهی
درود بر نیروهای جهادی،سنگرسازان بی سنگر
درود بر رهبری هوشمندانه امام خمینی ره
و در آخر درود بر تمامی مردم ایران
«اللهم عجل لولیک الفرج» «لبیک یاخامنه ای»
روایتی خواندنی از شهید عبدالحسین برونسی در ذیل عنوان می شود:
یك روز با دو تا از همرزماش آمده بود خانه. آن وقتها هنوز كوی طلاب می نشستیم. خانه كوچك بود و تا دلت بخواهد گرم. فصل تابستان بود و عرق همین طور شُرشُر از سرو رویمان می ریخت.
رفتم آشپزخانه. یك پارچ آب یخ درست كردم و آوردم برایشان بردم. در همین حال یكی از دوستهای عبدالحسین سینه ای صاف كرد و گفت:"ببخشید حاج آقا."
عبدالحسین صورتش را تمام رخ برگرداند طرف او. گفت:"اگر جسارت نباشد می خواستم بگویم كولری را كه دادید به آن بنده خدا، برای خانه خودتان واجب تر بود."
یكی دیگر به تایید حرف او گفت:"آره بابا، بچه های شما اینجا خیلی بیشتر گرما می خورند."
كنجكاو شدم. با خودم گفتم:"پس شوهر ما كولر هم تقسیم می كند!"
منتظر بودم ببینم عبدالحسین چه می گوید. خنده ای كرد و گفت:"این حرفها چیست شما می زنید؟" رفیقش گفت:"جدی می گویم حاج آقا."
باز خندید و گفت:"شوخی نكن بابا جلوی این زنها! الان خانم ما باورش می شود و فكر می كند اجازه تقسیم كولرهای دنیا، دست ماست."
انگار فهمیدند عبدالحسین دوست ندارد راجع به این موضوع صحبت شود؛ دیگر چیزی نگفتند. من هم خیال كولر را از سرم بیرون كردم. می دانستم كاری كه نباید بكند، نمی كند. از اتاق آمدم بیرون.
بعد از شهادتش، همان رفیقش می گفت:"آن روزها وقتی شما از اتاق رفتید بیرون، حاج آقا گفت: می شود آن خانواده ای كه شهید دادند، آن مادر شهیدی كه جگرش داغ دار است، توی گرما باشد و بچه های من زیر كولر؟! كولر سهم مادر شهید است، خانواده من گرما را می توانند تحمل كنند..."
منبع:سایت ساجد
ساجد: روایتی خواندنی از سیره سردار شهید احمد كاظمی فرمانده نیروی زمینی سپاه در ذیل عنوان می شود:
ساجد: همسرم دی ماه سال 62 عازم جبهه شد. خیلی وقت بود که دلش هوای جبهه میکرد اما من از رفتن او چندان راضی نبودم. چون منتظر تولد فرزندمان بودیم و از طرفی نیز احساس میکردم رفتن او ممکن است بیبازگشت باشد. مدتها بود که کمتر حرف میزد و مدام در فکر بود. میدانستم که سبب نگرانی او چیست. یک روز وقتی از خواب بیدار شد، حالت عجیبی داشت. عصر همان روز دیدم که ساکش را آماده میکند.
از خاک تا افلاک و از زمین تا آسمان فاصله بسیار است ، اما مگر نه اینکه عشق ، فاصله ها را پر می کند . انسان عاشق نه در سر سودای سود دارد و نه غم بود و نبود . دنیا برایش زندان است و نفس ، تو گویی در قفس می کشد. دل عاشق حریم خداست و حاشا که در این نهانخانه جز خدا کس دیگری سکنی گزیند ..... دل آینه صورت غیب است و لیکن ..... شرط است که بر آینه زنگار نباشد
دردهم دی ماه سال 1342دریک خانوادۀ کشاورز و مؤمن ومتدین درروستای آغ اسماعیل ازتوابع شهرستان سلماس دیده به جهان گشودکه این تولدفرخنده ومبارک مقارن می گردد با پایه گذاری نهضت انقلاب اسلامی توسط امام خمینی(ره).
'شهید جلال رییسی' که در سال 1364 در منطقه تنگ ابوغریب به درجه رفیع شهادت نایل آمد، پس از 26 سال دوباره به آغوش مادر باز گشت.
تمام مهمات را جدا کرده بود . گلوله آرپی جی یک طرف ، گلوله تیربار یک طرف و... نظم خاصی بر خط حاکم بود . گرچه با گذشت هر دقیقه ای عزیزی به خاک و خون کشیده می شد ، ولی نیروی دیگری جای او را می گرفت . در این میانه تیری به سر آقاوردی اصابت کرد و او آرام بعد از زمزمه نام خانم فاطمه زهرا – سلام ا... علیها - ، شهید شد .